سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

ما هر یک از این علل را ذکر و سپس انتقاد می‏کنیم و ثابت می‏کنیم که‏ اسلام در فلسفه اجتماعی خود به هیچیک از این جهات نظر نداشته است و هیچیک از آنها با مبانی مسلم و شناخته شده اسلام وفق نمی‏دهد و در خاتمه به یک علت اساسی اشاره می‏کنیم که از نظر ما موجه‏ترین آنها به شمار می‏رود

ریاضت و رهبانیت

ارتباط مسأله پوشش با فلسفه ریاضت و رهبانیت از این جهت است که‏ چون زن بزرگترین موضوع خوشی و کامرانی بشر است ، اگر زن و مرد معاشر و محشور با یکدیگر باشند ، خواه ناخواه دنبال لذتجوئی و کامیابی می‏روند
پیروان فلسفه رهبانیت و ترک لذت برای اینکه محیط را کاملا با زهد و ریاضت سازگار کنند بین زن و مرد حریم قائل شده پوشش را وضع کرده‏اند ، کما اینکه با چیزهای دیگری هم که نظیر زن محرک لذت و بهجت بوده است‏ مبارزه کرده‏اند . پدید آمدن پوشش طبق این نظریه ، دنباله و نتیجه پلید دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است
ایده ریاضت و ترک دنیا همانطوری که در موضوع مال ، فلسفه فقر طلبی و پشت پا زدن به همه وسائل مادی را به وجود آورده است ، در مورد زن فلسفه‏ تجرد طلبی و مخالفت با جمال را ایجاد کرده است . بلند نگهداشتن مو که‏ در میان سیکها ، هندوها و بعضی‏ها در اویش معمول است نیز از مظاهر مخالفت با جمال و مبارزه با شهوت و از ثمرات فلسفه طرف لذت و میل به‏ ریاضت است . می‏گویند کوتاه کردن و ستردن مو ، سبب فزونی رغبت جنسی‏ می‏گردد و بلند کردن آن موجب تقلیل و کاهش آن است


در اینجا بد نیست قسمتی از گفته برتراند راسل را در این موضوع بیاوریم‏ . وی در کتاب " زناشوئی و اخلاق " صفحه 30 می‏گوید :
" بخصوص در قرون اول مسیحیت این طرز فکر سن پول ( بولس مقدس ) از طرف کلیسا اشاعه تمام یافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده‏ بیشماری راه بیابان پیش گرفتند تا شیطان را منکوب سازند ، شیطانی که هر آن ذهن آنان را از تخیلات شهوانی مملو می‏ساخت . کلیسا ضمنا با استحمام‏ به مبارزه پرداخت زیرا خطوط بدن ، انسان را به طرف گناه می‏راند . کلیسا چرک بدن را تحسین کرده رایحه بدن صورت بوی تقدس را به خود گرفت زیرا باز به نظر سن پول نظافت بدن و آرایش آن با نظافت روح منافات دارد
شپش مروارید خدا شناخته شد . . . "
اینجا این پرسش پیش می‏آید که اساسا علت تمایل بشر به ریاضت و رهبانیت چیست ؟ بشر طبعا باید کامجو و لذت طلب باشد . پرهیز از لذت‏ و محروم کردن خود باید دلیلی داشته باشد
چنانکه می‏دانیم رهبانیت و دشمنی با لذت جریانی بوده که در بسیاری از نقاط جهان وجود داشته است . از جمله مراکز آن در مشرق زمین ، هندوستان ، و در مغرب زمین یونان بوده است . نخله " کلبی " که یکی از نخله‏های‏ فلسفی است و در یونان رواج داشته است ، طرفدار " فقر " و مخالف لذت‏ مادی بوده است ( 2 )


یکی از علل پدید آمدن اینگونه افکار و عقاید ، تمایل بشر برای وصول به‏ حقیقت است . این تمایل در بعضی افراد فوق العاده شدید است ، و اگر با این عقیده ضمیمه گردد که کشف حقیقت از برای روح آنگاه حاصل می‏شود که‏ بدن و تمایلات بدنی و جسمانی مقهور گردد ، قهرا منجر به ریاضت و رهبانیت می‏گردد . به عبارت دیگر ، این اندیشه که وصول به حق جزا از راه‏ فنا و نیستی و مخالفت با هوای نفس میسر نیست ، علت اصلی پدید آمدن‏ ریاضت و رهبانیت است
علت دیگر پدیده ریاضت آمیخته بودن لذات مادی به پاره‏ای از رنجهای‏ معنوی است . بشر دیده است که همواره در کنار لذتهای مادی یک عده‏ رنجهای روحی وجود دارد . مثلا دیده است که هر چند داشتن ثروت موجب یک‏ سلسله خوشیها و کامرانیها است اما هزاران ناراحتیها و اضطرابها و تحمل‏ ذلتها در تحصیل و در نگهداری آن وجود دارد .
بشر دیده است که آزادی و استغناء و علو طبع خود را به واسطه این لذات مادی از دست می‏دهد . از اینرو از همه آن لذات چشم پوشیده تجرد و استغناء را پیشه خود ساخته است
شاید در ریاضت هندی ، عامل اول ، و در فقر طلبی کلبی یونانی عامل دوم‏ بیشتر مؤثر بوده است
علل دیگری نیز برای پدید آمدن ریاضت و گریز از لذت ذکر کرده‏اند . از آنجمله اینکه محرومیت و شکست در موفقیتهای مادی مخصوصا شکست در عشق ، سبب توجه به ریاضت می‏گردد . روح بشر پس از این نوع شکستها انتقام خود را از لذتهای مادی بدین صورت می‏گیرد که آنها را پلید می‏شناسد و فلسفه‏ای‏ برای پلیدی آنها می‏سازد
افراط در خوشگذرانی و کامجوئی عامل دیگر توجه به ریاضت است . ظرفیت‏ جسمانی انسان برای لذت محدود است . افراط در کامجوئی و لذات جسمانی و تحمیل بیش از اندازه ظرفیت بر بدن موجب عکس العمل شدید روحی مخصوصا در سنین پیری می‏گردد . خستگی ، سرخوردگی به وجود می‏آورد
تأثیر این دو علت را نباید انکار کرد ولی مسلما اینها علت منحصر نمی‏باشند . تأثیر این دو علت بدین نحو است که پس از شکستها و عدم‏ موفقیتها ، و یا خستگیها و فرسودگیها ، اندیشه وصول به حقیقت در روح‏ بیدار می‏گردد . توجه به مادیات و غرق شدن در اندیشه‏های مادی خود مانعی‏ است برای اینکه انسان درباره ازلیت و ابدیت و حقیقت جاودانی بیاندیشد و در این جهت فکر و تلاش کند که از کجا آمده‏ام و در کجا هستم و به کجا می‏روم ؟ اما همینکه به واسطه شکست و یا خستگی ، حالت گریز و بی رغبتی‏ نسبت به مادیات در روح پدید آمد ، اندیشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان‏ می‏گیرد . این دو عامل همیشه به کمک عامل اول سبب توجه به ریاضت می‏شود . و البته بعضی از افرادی که به سوی ریاضت کشیده می‏شوند تحت تأثیر این‏ دو عامل می‏باشند نه همه آنها


بررسی

اکنون ببینیم از نظر اسلام و طرز تفکری که اسلام به جهان عرضه داشته است‏ آیا چنین تعلیل و توجیهی برای پوشش صحیح است ؟
اسلام خوشبختانه یک طرز تفکر و جهانبینی روشن دارد ، نظرش درباره‏ انسان و جهان و لذت روشن است و به خوبی می‏توان فهمید که آیا چنین‏ اندیشه‏ای در جهانبینی اسلام وجود دارد یا نه ؟
ما منکر نیستیم که رهبانیت و ترک لذت در نقاطی از جهان وجود داشته‏ است و شاید بتوان پوشش زن را در جاهائی که چنین فکری حکومت می‏کرده‏ است از ثمرات آن دانست ، ولی اسلام که پوشش را تعیین کرد نه در هیچ جا به چنین علتی استناد جسته است و نه چنین فلسفه‏ای با روح اسلام و با سایر دستورهای آن قابل تطبیق است


اصولا اسلام با فکر ریاضت و رهبانیت سخت مبارزه کرده است و این مطلب‏ را مستشرقین اروپائی هم قبول دارند . اسلام به نظافت تشویق کرده ، به جای‏ اینکه شپش را مروارید خدا بشناسد گفته است : " « النظافة من اعیمان » " . پیغمبر اکرم شخصی‏ را دید در حالی که موهایش ژولیده و جامه‏هایش چرکین بود و بد حال می‏نمود . فرمود : " « من الدین المتعة » " ( 3 ) یعنی تمتع و بهره بردن از نعمتهای خدا جزو دین است . و هم آنحضرت فرمود : " « بئس العبد القاذوره » " ( 4 ) یعنی بدترین بنده شخص چرکین و کثیف است
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : " « ان الله جمیل یحب الجمال » " ( 5 ) خداوند زیبا است و زیبائی را دوست می‏دارد . امام صادق فرمود : " خداو ند زیبا است و دوست می‏دارد که بنده‏ای خود را بیاراید و زیبا نماید و بر عکس ، فقر را و تظاهر به فقر را دشمن می‏دارد . اگر خداوند نعمتی به‏ شما عنایت کرد باید اثر آن نعمت در زندگی شما نمایان گردد . به آنحضرت‏ گفتند چگونه اثر نعمت خدا نمایان گردد ؟ فرمود به اینکه جامه شخص نظیف‏ باشد ، بوی خوش استعمال کند ، خانه خود را با گچ سفید کند ، بیرون خانه‏ را جاروب کند ، حتی پیش از غروب چراغها را روشن کند که بر وسعت رزق‏ می‏افزاید " ( 6 )
در قدیمی‏ترین کتابهائی که در دست داریم مانند " کافی " که یادگار هزار سال پیش است ، بحثی تحت عنوان " باب الزی و التجمل " وجود دارد . اسلام به کوتاه کردن و شانه کردن مو و به کار بردن بوی خوش و روغن‏ زدن به سر سفارشهای اکید کرده است


عده‏ای از اصحاب رسول اکرم به خاطر اینکه بهتر و بیشتر عبادت کنند و از لذات روحانی بهره‏مند شوند ترک زن و فرزند کردند ، روزها روزه‏ می‏گرفتند و شبها عبادت می‏کردند . همینکه رسول خدا آگاه شد آنها را منع‏ کرد و گفت من که پیشوای شما هستم چنین نیستم ، بعضی روزها روزه می‏گیرم ، بعضی روزها افطار می‏کنم ، بعضی روزها افطار می‏کنم ، قسمتی از شب را عبادت می‏کنم و قسمتی دیگر نزد زنهای خود هستم . همین عده از رسول خدا اجازه خواستند که برای اینکه ریشه تحریکات جنسی را از وجود خود بکنند ، خود را اخته کنند . رسول اکرم اجازه نداد ، فرمود در اسلام این کارها حرام‏ است
روزی سه زن به حضور رسول اکرم آمده از شوهران خود شکایت کردند . یکی‏ گفت شوهر من گوشت نمی‏خورد . دیگری گفت شوهر من از بوی خوش اجتناب‏ می‏کند . سومی گفت شوهر من از زنان دوری می‏کند . رسول خدا بیدرنگ در حالی که به علامت خشم ردایش را به زمین می‏کشید ، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فریاد کرد : چه می‏شود گروهی از یاران مرا که ترک گوشت و بوی خوش و زن کرده‏اند ؟ ! همانا من خودم هم گوشت می‏خورم و هم بوی خوش‏ استعمال می‏کنم و هم از زنان بهره می‏گیرم . از روش من اعراض کند از من‏ نیست ( 7 )
دستور کوتاه کردن لباس - برخلاف معمول اعراب که لباسهایشان به قدری‏ بلند بود که زمین را جاروب می‏کرد - به خاطر نظافت است که در اولین‏ آیات نازله بر رسول اکرم بیان شده است : « و ثیابک فطهر »( 8 )
همچنین استحباب پوشیدن جامه سفید یکی به خاطر زیبائی است و دیگر به‏ خاطر پاکیزگی است ، زیرا لباس سفید چرک را بهتر نمایان می‏سازد و به‏ همین موضوع در روایات اشاره شده است : « البسوا البیاض فانه اطیب و اطهر » . ( 9 ) رسول اکرم هنگامی که می‏خواست نزد اصحابش برود به آئینه‏ نگاه می‏کرد ، موهای خود را شانه و مرتب می‏ساخت و می‏گفت خداوند دوست‏ می‏دارد بنده‏اش را که وقتی که به حضور دوستان خود می‏رود خود را آماده و زیبا سازد ( 10 ) . ، یعنی لباس سفید بپوشد که زیباتر و پاکیزه‏تر است
قرآن کریم آفرینش وسائل تجمل را از لطفهای خدا نسبت به بندگانش‏ قلمداد کرده است و تحریم زینتهای دنیا بر خود ، سخت مورد انتقاد قرآن‏ قرار گرفته است : " « قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات‏ من الرزق »" ( 11 ) .

در احادیث اسلامی آمده است که ائمه اطهار با متصوفه کرارا مباحثه کرده و مرام آنان را با استناد به همین آیه باطل نشان داده‏اند
اسلام التذاذ و کامجوئی زن و شوهر از یکدیگر را نه تنها تقبیح نکرده‏ است ، ثوابهائی هم برای آن قائل شده است . شاید برای یک نفر فرنگی‏ شگفت انگیز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر ، آرایش کردن‏ زن برای شوهر ، پاکیزه کردن شوهر خود را برای زن مستحب می‏داند . در قدیم‏ که به پیروی از کلیسا همه گونه التذاذات شهوانی را تقبیح می‏کردند ، این‏ حرفها را تخطئه کرده حتی مسخره می‏دانستند
اسلام التذاذات جنسی در غیر محدوده ازدواج قانونی را به شدت منع‏ فرموده است و آن خود فلسفه خاصی دارد که بعد توضیح خواهیم داد ، ولی‏ لذت جنسی در حدود قانون را تحسین کرده است تا جائی که فرموده دوست‏ داشتن زن از صفات پیغمبران است : « من اخلاق الانبیاء حب النساء » (13)
در اسلام زنی که در آرایش و زینت خود برای شوهر کوتاهی کند ، نکوهش‏ شده است کما اینکه مردانی که در ارضاء زن خود کوتاهی می‏کنند نیز نکوهش‏ شده‏اند

حسن بن جهم می‏گوید : بر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وارد شدم ، دیدم‏ خضاب فرموده است . گفتم رنگ مشکی به کار برده‏اید ؟ فرمود : بلی ، خضاب و آرایش در مرد موجب افزایش پاکدامنی در همسر او است . برخی از زنان به این جهت که شوهرانشان خود را نمی‏آرایند ، عفاف را از دست می‏دهند ( 14 )
حدیث دیگری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که : « تنظفوا و لا تشبهوا بالیهود »
یعنی نظیف باشید و خودتان را شبیه به یهود نکنید . بعد فرمود زنان‏ یهودی که زناکار شدند بدان جهت بود که شوهرانشان کثیف بودند و مورد رغبت واقع نمی‏شدند . خودتان را پاکیزه کنید تا زنانتان به شما راغب‏ گردند عثمان بن مظعون یکی از اکابر صحابه رسول اکرم است ، خواست به تقلید از راهبان ، به اصطلاح تارک دنیا شود ، ترک زن و زندگی کرد و لذتها را بر خویش تحریم ساخت
همسرش نزد رسول خدا آمده عرض کرد یا رسول الله ! عثمان روزها را روزه‏ می‏گیرد و شبها به نماز بر می‏خیزد . پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله‏ خشمگین شده برخاست به نزد وی آمد . عثمان مشغول نماز بود . صبر کرد تا نمازش تمام شد ، فرمود : ای عثمان خدا مرا به رهبانیت دستور نفرموده‏ است . دین من روشی منطبق بر واقعیت و در عین حال ساده و آسان است . " « لم یرسلنی الله تعالی بالرهبانیة و لکن بعثنی بالحنیفیة السهلة السمحة» " ( 16 ) یعنی خداوند مرا برای رهبانیت و ریاضت نفرستاده است ، مرا برای شریعتی فطری و آسان و با گذشت فرستاده است .

من نماز می‏خوانم و روزه می‏گیرم و با همسرانم نیز مباشرت دارم . هر کس که دین مطابق با فطرت‏ مرا دوست می‏دارد باید از من پیروی کند . ازدواج یکی از سنتهای من است

عدم امنیت

ریشه دیگری که برای به وجود آمدن پوشش ذکر کرده‏اند ناامنی است . در زمانهای قدیم بیعدالتی و ناامنی بسیار بوده است . دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بیباکانه دراز بوده است . مردم اگر پول و ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفینه در زیر خاک پنهان کنند . علت‏ مخفی ماندن گنجها اینست که صاحبان طلا و ثروت جرأت نمی‏کردند که حتی‏ بچه‏های خود را از پنهانگاه ثروت خود آگاه سازند . می‏ترسیدند که راز آنها به وسیله بچه‏ها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند . بدین‏ ترتیب گاهی اتفاق می‏افتاد که پدر با مرگ ناگهانی از دنیا می‏رفت و فرصت نمی‏کرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد . قهرا دارائی او در زیر خاکها مدفون می‏ماند . جمله معروف استر ذهبک و ذهابک و مذهبک : پول و مسافرت و عقیده خود را آشکار نکن ، یادگار آن زمانها است


همانطور که در مورد ثروت امنیت نبود ، راجع به زن هم امنیت وجود نداشت . هر کس زن زیبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد . زیرا اگر آنها اطلاع پیدا می‏کردند . او دیگر مالک زن خود نبود
ایران دوره ساسانی ناظر جنایتها و فجایع عجیبی در این زمینه بوده است‏ . شاهزادگان و موبدان و حتی کدخداها و اربابها هرگاه از وجود زن زیبائی‏ در یک خانه مطلع می‏شدند به آن خانه می‏ریختند و زن را از خانه شوهرش‏ بیرون می‏کشیدند . در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود . سخن از به‏ اصطلاح قایم کردن و مخفی داشتن زن بود که احدی نفهمد . ویل دورانت در کتاب " تاریخ تمدن " قضایای شرم‏آوری در این باره از ایران قدیم نقل‏ می‏کند . کنت گوبینو در کتاب " سه سال در ایران " می‏گوید : حجابی که‏ هم اکنون در ایران است بیش از آن اندازه که مستند به اسلام باشد مستند به ایران قبل از اسلام است . و می‏نویسد که در ایران قدیم مردم هیچ امنیتی‏ در مورد زنها نداشتند
درباره انوشیروان - که به غلط او را عادل خوانده‏اند - نقل شده که وقتی‏ یکی از سرهنگان ارتش او زنی زیبا داشت . انوشیروان به قصد تجاوز به زن‏ او در غیاب او به خانه‏اش رفت . زن جریان را برای شوهر خود نقل کرد
بیچاره شوهر ، دید زنش را که از دست داده سهل است جانش نیز در خطر است . فورا زن خویش را طلاق گفت . وقتی انوشیروان مطلع شد که وی زنش‏ را طلاق داده است به او گفت شنیدم یک بوستان بسیار زیبائی داشته‏ای و اخیرا آن را رها کرده‏ای ، چرا ؟ گفت جای پای شیر در آن بوستان دیدم‏ ترسیدم مرا بدرد . انوشیروان خندید و گفت دیگر آن شیر به آن بوستان‏ نخواهد آمد


این نا امنی‏ها اختصاص به ایران و به زمانهای قدیم نداشته است
داستان اذان نیمه شب که در " داستان راستان " آورده‏ایم نشان می‏دهد که‏ چگونه مشابه این جریانها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه‏ خلافت بغداد ، در بغداد هم رواج داشته است . در همین زمانها نزدیک‏ خودمان یکی از شاهزادگان در اصفهان از اینگونه تجاوزها زیاد داشته است و مردم اصفهان قصه‏های زیادی از زمان حکومت او نقل می‏کنند

بررسی

ما وجود نا امنی‏ها و بیعدالتی‏های زمان گذشته و تأثیر آنها را در مخفی‏ کردن زن منکر نیستیم


مسلما حجابهای افراطی و عقائد افراطی درباره پوشیدن زن معلول همین نوع‏ جریانهای تاریخی است . ولی باید ببینیم آیا فلسفه پوشش زن در اسلام همین‏ " قر " می‏زنند و او را از شوهر و فرزند آواره می‏کنند . اینگونه حوادث‏ و یا حوادثی از قبیل ربودن زنان و دختران به وسیله تا کسی یا وسیله دیگر زیاد اتفاق می‏افتد و در روزنامه‏ها می‏خوانیم . در روزنامه اطلاعات مورخ 6 أ 47 / 9 تحت عنوان " زنان امریکا در معرض خطر حملات جنسی " می‏نویسد : . " واشنگتن آسوشیتدپرس - سه پزشک محقق امریکائی در گزارشی که برای‏ دولت امریکا تهیه کرده‏اند اعلام نموده‏اند که در میان ایالات امریکا لوس‏آنجلس از لحاظ میزان " زنای به عنف " مقام اول را دارد و واشنگتن‏ مقام سیزدهم را حائز است . البته این بدان معنی نیست که زنان و دختران‏ در واشنگتن از حملات جنسی در امانند ، اما امنیت آنها از بسیاری از شهرهای بزرگ امریکا بیشتر است . در هر صد هزار جمعیت لوس‏آنجلس 52 مورد زنای به عنف وجود دارد . در حالی که در واشنگتن این رقم 17 / 7 می‏باشد . در نیویورک در مدت شش ماه 3000 شکایت از هتک ناموس به زور به اداره پلیس رسیده است . سن این عده شاکیان بین شش سال تا هشتاد و هشت سال بوده و قسمت اعظم شاکیان چهارده ساله بوده‏اند "
پس این ادعا که در عصر ما امنیت ناموسی کامل برقرار است و صاحبان‏ نوامیس باید از این نظر خاطرشان جمع باشد یاوه‏ای بیش نیست
ثانیا فرض کنیم امنیت ناموسی کامل در جهان برقرار شده و تجاوز به‏ عنف دیگر وجود ندارد و هر تجاوزی که به نوامیس مردم می‏شود از روی رضای‏ طرفین است ، ریشه نظر اسلام درباره پوشش چیست ؟ آیا نظر اسلام به عدم‏ امنیت بوده تا گفته شود اکنون که امنیت کامل برقرار شده دلیلی برای‏ پوشش نیست ؟

مسلما علت دستور پوشش در اسلام عدم امنیت نبوده است . لااقل علت‏ منحصر و اساسی ، عدم امنیت نبوده است ، زیرا این امر نه در آثار اسلامی‏ به عنوان علت پوشش معرفی شده است و نه چنین چیزی با تاریخ تطبیق می‏کند . در میان اعراب جاهلیت پوشش نبود و در عین حال امنیت فردی به واسطه‏ زندگی خاص قبیله‏ای و بدوی وجود داشت . یعنی در همان وقت که در ایران‏ ناامنی فردی و تجاوز به ناموسی به حد اعلی وجود داشت و پوشش هم بود ، در عربستان ، اینگونه تجاوز بین افراد قبائل وجود نداشت
امنیتی که در زندگی قبیله‏ای وجود نداشت امنیت اجتماعی یعنی امنیت‏ گروهی بود و اینگونه عدم امنیت‏ها را پوشش نمی‏تواند چاره نماید . به این‏ معنی که قبیله‏ای به قبیله دیگر شبیخون می‏زد . در این شبیخونها که به‏ وسیله قبیله بیگانه انجام می‏شد همه چیز دستخوش غارت می‏گردید ، هم مرد اسیر می‏شد و هم زن ، پوشش زن برای او امنیت نمی‏آورد
زندگی اعراب جاهلیت با همه تفاوت عظیم و فاحشی که با زندگی صنعتی و ماشینی عصر ما داشته ، از این جهت مانند عصر ما بوده یعنی فحشا و زنا حتی در مورد زنان شوهردار فراوان بوده است . ولی به خاطر یک نوع‏ دموکراسی و نبودن حکومت استبدادی ، کسی زن کسی را به زور از خانه‏اش‏ بیرون نمی‏کشید . با این تفاوت که نوعی عدم امنیت فردی در زندگی ماشینی‏ امروز هست که در آن عصر نبود

پوشش ، برای جلوگیری از تجاوز کسانی است که در یک جا زندگی می‏کنند . بر حسب خوی و عادت قبیله‏ای بین افراد یک قبیله‏ اینجور تجاوزها وجود نداشته است . لهذا نمی‏توانیم بگوئیم که اسلام صرفا به خاطر برقرار ساختن امنیت دستور پوشش را وضع کرد
فلسفه اساسی پوشش چیز دیگر است که توضیح خواهیم داد . در عین حال‏ نمی‏خواهیم بگوئیم که مسأله امنیت زن از گزند تجاوز مرد به هیچ وجه مورد توجه نبوده است . بعدا در آنجا که به تفسیر آیه " جلباب " می‏پردازیم‏ ، خواهیم دید که قرآن کریم بدین اصل توجه داشته است . مدعی این موضوع‏ نیز نیستیم که در عصر ما این فلسفه بی مورد است و امنیت کامل برای زن‏ از ناحیه تجاوزات مردانه برقرار است . تجاوزات به عنف که در کشورهای‏ به اصطلاح پیشرفته همه روزه رخ می‏دهد ، در روزنامه های ما هم منعکس است‏ را خلق کردند


گویندگان این سخن ، سعی کرده‏اند مسائل دیگری از قبیل نفقه و مهر را نیز براساس مالکیت مرد نسبت به زن توجیه کنند

در کتاب " انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران " صفحه 27 می‏نویسد :
" هنگامی که قانون مدنی ایران تدوین شد هنوز از برده فروشی در بعضی از نقاط دنیا اثری به جا بود و در ایران نیز با اینکه این کار علی الظاهر از میان رفته بود ولی باز در مغز قانونگزاران آثاری از برده‏فروشی و آزار به زیر دستان وجود داشت . زن را در آن دوره چون " مستأجره " می‏پنداشتند . زن حق نداشت با مردان نشست و برخاست کند و در اجتماعات‏ راه یابد و به مقامات دولتی برسد . اگر صدای زن را نامحرم می‏شنید آن زن‏ بر شوی خود حرام می‏شد . خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاری می‏دانستند که کار او منحصرا رسیدگی به امور خانه و پروردن فرزند بود و هنگامی که‏ این ابزار می‏خواست از خانه بیرون برود او را سر تا پا در چادری سیاه‏ می‏پیچانیدند و روانه بازار یا خیابان می‏کردند "
علائم و نشانه‏های افترا و غرض و مرض از اتمام این نوشته پیداست . کی‏ و کجا چنین قاعده‏ای وجود داشت که اگر صدای زن را نامحرم می‏شنید بر شوی‏ خود حرام می‏شد ؟ آیا در جامعه‏ای که دائما سخنرانان مذهبیش از بالای منابر خطابه زهرای مرضیه را در مسجد مدینه و خطابه‏های زینب کبرا را در کوفه و شام به گوش مردم می‏رسانند ، ممکن است چنین فکری در میان مردم آن جامعه‏ پیدا شود ؟ ! کی و کجا زن در ایران اسلامی برده مرد بوده است ؟ همه‏ می‏دانند که در خانواده‏های مسلمان بیش از آنکه زن در خدمت مرد باشد ، مرد به حکم وظیفه اسلامی در خدمت زن بوده وسیله آسایش او را فراهم‏ می‏کرده است . زن در خانواده‏هائی مورد اهانت و تحقیر و ظلم قرار گرفته‏ که روح اسلامی در آن خانواده‏ها نبوده یا ضعیف بوده است


عجبا می‏گوید : " زن حق نداشت که با مردان نشست و برخاست کند . " من می‏گویم : بر عکس ، در محیطهای پاک اسلامی این مرد بود که حق نداشت‏ در نشست و برخاستها از زن بیگانه بهره‏برداری کند . این مرد است که‏ همواره حرص می‏ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجوئی خود قرار دهد . هیچگاه مرد به طبع‏ خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت که این‏ حائل از میان رفته آنکه برنده بوده مرد بوده است و آنکه باخته و وسیله‏ شده زن . امروز که مردان موفق شده‏اند با نامهای فریبنده آزادی و تساوی و غیره این حائل را از میان ببرند زن را در خدمت کثیفترین مقاصد خویش‏ گرفته‏اند . بردگی زن ، امروز به چشم می‏خورد که برای تأمین منافع مادی یک‏ مرد در یک مؤسسه تجارتی خود را صد قلم برای جلب مشتری مرد می‏آراید و به‏ صورت " مانکن " در می‏آید و شرف خود را در ازاء چندرغا ز حقوق می‏فروشد
این نشست و برخاست‏ها که امثال این نویسنده آرزوی آنرا می‏کنند جز بهره‏کشی مرد و بهره‏دهی زن مفهومی ندارد . همه می‏دانند نشست و برخاست‏ها در محیطهای پاک که موضوع بهره‏کشی مرد از زن در میان نبوده است هیچگاه‏ در جامعه اسلامی ممنوع نبوده است
نویسنده همین کتاب ، تاریخ روابط زن و مرد را از نظر جامعه‏شناسی به‏ چهار دوره تقسیم می‏کند : دوره اول مرحله طبیعی و اشتراکی اولیه که زن و مرد بدون هیچگونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش داشته‏اند . در این دوره به عقیده این نویسنده‏ اساسا زندگی خانوادگی وجود نداشته است
دوره دوم دوره تسلط مرد است . در این دوره مرد بر زن غلبه کرده خود را مالک او دانسته او را همچون ابزاری در خدمت خود در آورده است . حجاب یادگار این دوره می‏باشد

دوره سوم مرحله قیام و اعتراض زن است . در این مرحله زنان از ناسازگاری مردان به ستوده آمدند و در مقابل مظالم آنها ابتدا مقاومت‏ کردند و چون دریافتند که طبیعت خشن مردان به این آسانی حاضر نیست حق‏ آنها را رعایت کند به منظور احقاق حق خود متدرجا علیه مردان طغیان کردند ، اتحادیه‏ها تشکیل دادند ، به وسیله مطبوعات و کنفرانسها و دسته بندی‏ها با مردان مبارزه کردند . ضمنا چون دریافتند که زورگوئی مردان نتیجه‏ تربیت ناسالم عهد کودکی و مخصوصا تبعیض بین پسران و دختران است در رفع‏ نقائص آموزش و پرورش عمومی کوشیدند
دوره چهارم مرحله تساوی حقوق زن و مرد است و به دوره اول شباهت کامل‏ دارد . این دوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شده هنوز در همه جا استقرار نیافته است
از نظر این منطق ، پوشش زن عبارت است از زندانی شدن زن به دست مرد ، و علت اینکه مرد ، زن را اینچنین اسیر می‏کرده این است که می‏خواسته هر چه بیشتر از وجود او بهره اقتصادی ببرد
 


--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشتها:

1 -  کشاف ، ذیل آیه 31 از سوره نور
2 - سرسلسله کلبیون یکی از شاگردان سقراط است به نام " انتیس طینس‏ " . او مانند استاد خود غایت وجود را در کسب فضیلت دانست ولی فضیلت‏ را در ترک همه تمتعات جسمانی و روحانی می‏دانست . گفته‏اند : " از این‏ جهت او و پیروانش را کلبیون می‏گفتند که گفتگوهای " انتیس طینس " در محلی از شهر آتن‏ واقع می‏شد که به مناسباتی آنجا را " سگ سفید " می‏خواندند . و نیز به‏ سبب اینکه پیروان او در شیوه انصراف از دنیا و اعراض از علائق دنیوی‏ چنانکه مبالغه کردند که از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگانی متمدن‏ نیز دست برداشته حالت دام و دد اختیار نمودند ، با لباس کهنه و پاره و سر و پای برهنه و موی ژولیده ( مانند هیپی‏های عصر ما ) میان مردم می‏رفتند و در گفتگو هر چه بر زبان می‏گذشت بی ملاحظه می‏گفتند ، بلکه در زخم زبان‏ اصرار داشتند و به فقر و تحمل رنج و درد ، سرفرازی می‏کردند و همه قیود و حدودی که مردم در زندگانی اجتماعی بدان مقید شده‏اند ترک کرده حالت‏ طبیعی را پیشه خود ساخته بودند " . ( سیر حکمت در اروپا ، جلد اول صفحه‏ 70 )
3 - وسائل جلد اول صفحه . 277
4 - وسائل جلد اول صفحه . 277
5 - وسائل جلد اول صفحه . 277
6 - وسائل جلد اول صفحه . 278
7 - " کافی " تألیف محمد بن یعقوب کلینی جلد 5 صفحه 496 ، و وسائل‏ جلد 3 ص . 14 برای روایات نهی از تبتل و اختصا ( رهبانیت و خود را اخته کردن ) رجوع شود به " صحیح بخاری " جلد 7 صفحات 4 و 5 و 40 و " صحیح مسلم " جلد 4 صفحه 129 و " جامع ترمذی " چاپ هند صفحه 173
8 - جامه‏های خویش را پاکیزه گردان . سوره المدثر ، آیه . 4
9 - وسائل ، جلد اول صفحه . 280
10 - وسائل ، جلد اول صفحه . 278
11 - بگو چه کسی زینتهائی که خدا برای بندگان خود آفریده و روزیهای‏ پاکیزه را حرام کرده است ؟ سوره الاعراف ، آیه . 32
12 - رجوع شود به وسائل جلد 1 صفحه . 279
13 - وسائل الشیعه جلد 3 صفحه . 3
14 - کافی جلد 5 صفحه . 567
15 - نهج الفصاحه
16 - کافی جلد 5 صفحه . 494

 


سلام

    + مصیبتی که بر فاطمه سلام الله علیها در انجام نشدن خواسته وامر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم گذشت قابل مقایسه با مصائب شخصی که بر جسم او و فرزند او وخانه پیامبر امد نیست و متاسفانه دوستان اهل بیت علیهم السلام هم بیشتر به مصیبتهایی اشاره میکنند که که به شخص فاطمه و شوهر و فرزند او مربوط میشود این مصیبتها تازگی نداشت ....ادامهhttp://colitis.parsiblog.com
    1 روز قبل
    تسلیت میگوییم ایام فاطمییه رابه فاطمیون - مینا

         3 نظر دیگر...
    مغناطیس بقیع اهل دلرا سخت جذب کرده است وگروهی رابیخود - یونس
    در ایام فاطمیه ارادتمندان باید قبل از انکه به مصائب ورنجهایی که بر فاطمه در راه دفاع از رهبری الهی واجرای دستور الهی وارد شده است با همه توان تلاش کنند تا مصائب ناشی از غیبت رهبر الهی از جایگاه حکومت را تبیین نمایند ومفاسد و بلایای ناش ار حکومت فاسدان را تشریح کنند تا همه بدانند چرا فاطمه یک تنه برای انحراف خط رهبری به صحنه مبارزه امد وخطبه خواندوچرا وچگونه فاطمه ... - سلام

 

سلام
    + کتاب حاضر ویژه بررسی زندگی حضرت زهرا پس از رحلت رسول خدا (ص) است و بنابرین به دوره پیش از آن نپرداخته است. طبعا اهمیت رخدادهایی که در دو سه ماهه بعد از رحلت در مدینه اتفاق افتاد و نقشی که حضرتش در این حوادث بر عهده داشت، سبب شده است تا مؤلف همت خود را مصروف بحث و بررسی در این باره بنماید....ادامه ...
    1 روز قبل
    در باره زندگی حضرت زهرا (س) صدها بلکه هزاران کتاب و مقاله نوشته شده است. معرفی بسیاری از این کتابها در کتابنامه حضرت زهرا (س) که آقای محمدباقر انصاری تدوین کرده و توسط نشر دلیل ما به چاپ رسیده آمده است. این آثار توسط سنیان وشیعیان نوشته شده و هر کدام به نوعی سعی در معرفی چهره این بانوی گرامی داشته اند.

کتاب حاضر ویژه بررسی زندگی حضرت زهرا پس از رحلت رسول خدا (ص) است و بنابرین به دوره پیش از آن نپرداخته است. طبعا اهمیت رخدادهایی که در دو سه ماهه بعد از رحلت در مدینه اتفاق افتاد و نقشی که حضرتش در این حوادث بر عهده داشت، سبب شده است تا مؤلف همت خود را مصروف بحث و بررسی در این باره بنماید.

این کتاب که به صورت خطی باقی مانده بوده اکنون با تلاش استاد سید احمد حسینی اشکوری، چهره ای آشنا در تصحیح و فهرست نویسی نسخ خطی به دوستداران تقدیم شده است. ایشان در ابتدا شرح حالی از مؤلف آورده و تألیفات وی را نیز برشمرده است. مؤلف شاگرد آخوند خراسانی بوده و از جمله مؤلفات وی تقریرات درس استادش می باشد. به علاوه کتابی در باره امام حسین (ع) دارد که مجلد اول آن به چاپ رسیده است. کتابی در باره امام صادق (ع) و کتابچه ای هم در شرح حال حضرت معصومه (س) دارد. مؤلف کتاب ویژه ای هم در شرح خطبه حضرت زهرا (س) داشته است که مؤلف آن را هم در همین کتاب درج کرده و بر سودمندی آن افزوده است. عناوین کتاب بر اساس سیر تحولاتی است که در ارتباط با حضرت پس از رحلت رسول (ص) رخ داده و در انتها پس از بحث در باره سند خطبه حضرت زهرا ، شرح آن آمده است. در پایان فهرست های جامعی از آیات و روایات و اعلام و امکنه و ادیان و مذاهب به دست داده شده است. کتاب در 357 صفحه آماده شده و به صورتی زیبا توسط کنگره میراث علمی و معنوی حضرت زهرا (س) که امسال در مشهد مقدس و به کوشش دبیرخانه کتاب سال ولایت منتشر شد، عرضه شده است.

 

 

           

           

           

           

           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام
    + خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجه است دیدم که فاطمه نیست خواستم بگویم فاطمه دختر محمد است دیدم که فاطمه نیست خواستم بگویم فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست خواستم بگویم فاطمه مادر حسین است دیدم که فاطمه نیست خواستم بگویم فاطمه مادر زینب است باز دیدم که فاطمه نیست نه اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه فاطمه است.
    2 روز قبل
    خدا ان فقید سعید را رحمت کناد - مینا
    خدای متعال مولف کتاب فاطمه فاطمه است را رحمت کند - رضا
    نه اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه فاطمه است - نسترن
    سلام خدا برصدیقه طاهره - یا زهراء

 

سلام

 

سلام
    + پس ملاحظه میکنید جز خداوند هیچ پروفسور در پروفسور علم طب نمیتواند فقط بیماری کولیت اولسروز را به رشته تحریر کشد ...ادامه...
    2 روز قبل
    قابل توجه دانشجویان پزشکی - تصاویر
    یا اعلم العالمین - یا زهراء
    یا طبیب من لا طبیب له - یونس
    چه کسی اگاه به خلق بیشتر از خالق ان - رضا

 

سلام
    + کولیت ودرمان ان : بنام ویاد حضرت دوست که در محیط بسته ظلمانی رحم انچنان موجودبس عظیم الخلقه ای را خلق کرد ومیلیونها استاد ودانشجو را در سرتاسرعالم درگذشته وحال به شرح وبحث وتفسیر این کار بزرگ خویش مشغول کرد چه کتابخانه های بس عظیمی پر شده از ین تشریح وتبیین این کار بزرگ فوق علمی او وچه افتخاری بربنده حق تعالی عز وجل وعلا بالاتر که چنین خا لقی را بنده است ...ادامه ..
    2 روز قبل
    قابل توجه دوستان دانشجوی طب - تصاویر
    توجه نمودم .... - سارا
    فتبارک الله احسن الخالقین - یا زهراء
    ومیلیونها استاد ودانشجو را در سرتاسرعالم درگذشته وحال به شرح وبحث وتفسیر این کار بزرگ خویش مشغول کرد - رضا







بزرگداشت شیخ صدوق 
ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق از پیشتازان علم حدیث و از مردان نامی جهان اسلام در سال 305 ه.ق چون ستاره ای در آسمان روایت و فقاهت در شهر مقدس قم طلوع کرد. ولادت این عالم فقیه با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نائب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم زمان بوده است.
پدر بزرگوار شیخ صدوق علی بن الحسین بن بابویه قمی، از فقهای بزرگ اسلام و در زمان امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می زیسته و مورد احترام آن امامان بوده است. در نامه ای که امام حسن عسگری (ع) به علی بن بابویه نوشته وی را با کلماتی چون: شیخ معتمد و فقیه من خطاب کرده است. پدر شیخ صدوق در قم بدنیا آمد و زندگی را آنجا گذراند و در همان شهر نیز وفات کرده است. پدر شیخ صدوق در ایام زندگی پر برکت خویش نزدیک دویست جلد کتاب تألیف کرده است.
دعای ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه):
عمر با برکت علی بن باویه پدر شیخ صدوق از پنجاه می گذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست می داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) متوسل شده طی نامه ای به وسیله حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان بود تقاضای دعا کرد تا آن حضرت از خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد. ولی عصر (عج) دعا کرده و برای ابن بابویه نوشتند: «برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند.» پس از دعای امام زمان بود که ابن بابویه صاحب فرزندی شد که نامش را محمد نامید و بعدها عالمی بزرگ و فقیه ای نام آور شد. او همان شیخ صدوق است.
دوران کودکی:
شیخ صدوق دوران کودکی و آغاز جوانی را در دامان علم و فضیلت و تقوای پدر بزرگوارش علی بن بابویه سپری کرد. صدوق در محضر پدر، علوم و معارف را همراه با تربیت های عملی و اخلاقی فرا گرفت. پدری که در اوج علم و فقاهت و شهرت، زندگی خود و فرزندانش را از راه مغازه ای کوچک در بازار قم و در نهایت زهد و قناعت می گذرانید. شیخ صدوق بیش از بیست سال از دوران پر برکت حیات پدر را درک کرد و در سن 22 یا 23 سالگی بود که دست روزگار دامان پر مهر محبت پدر را از او گرفت!
نبوغ ذاتی:
خانواده اصیل و اهل علم شیخ صدوق و پرورش یافتن در دامان پدری فقیه و وارسته از یک سو، و نیزهوشی، ذکاوت، حافظه فوق العاده قوی و استعداد ذاتی او از سوی دیگر موجب گردید در مدتی کوتاه به قله های بلندی از کمالات انسانی دست یابد و در کمتر از بیست سالگی هزاران حدیث و روایت با راویان آن ها را به حافظه بسپارد. استاد صدوق محمد بن علی الاسود درباره حافظه و اشتیاق وافر شیخ صدوق به آموختن می فرمود: «این میل و اشتیاق به علم و دانش که در صدوق وجود دارد مایه شگفتی نیست زیرا او به دعای امام زمان متولد شده است.» خود شیخ صدوق بارها می فرمود: « من به دعای صاحب الامر متولد شده ام».

استادان شیخ صدوق:
شاید بتوان گفت یکی از عوامل مؤثر در موفقیت صدوق استادان بسیار زیادی است که دیده و از خرمن علوم آن ها خوشه ها برگرفته است. او ابتدا از محضر پدر خود علی بن بابویه درس آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسی بزرگان علم و ادب حاضر می شد، به گونه ای که بعضی از علما گفته اند: تعداد استادان صدوق از دویست نفر متجاوز است. از جمله بزرگانی که صدوق از محضر آنها بهره برده می توان به ابوجعفر محمد بن یعقوب کُلینی نویسنده متاب گرانمایه اصول کافی اشاره کرد.
کلینی و صدوق:
پس از مرحوم کلینی نویسنده کتاب ارزشمند اصول کافی، صدوق از بزرگترین محدثان عصر خود به شمار می آید که علاوه بر ضبط و نقل حدیث، در علوم دیگر نیز تبحر داشته و تألیفات بسیاری از خود به جای گذاشته است. صدوق سالها از محضر کلینی استفاده نموده و به شنیدن و جمع آوری احادیث ائمه (ع) مشغول بوده است؛ اما بر خلاف شخصیت علمی کلینی که بیشتر از جهت جمع آوری، بررسی و نقل حدیث مشهور است، شیخ صدوق در سه زمینه روایت، مباحث کلام و فقه برحسته و ممتاز بوده است.
شاگردان شیخ صدوق:
صدوق، به خوبی دریافته بود که بهترین شیوه برای حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دین که در هر زمان ممکن است مورد تعرض و دستبرد قرار گیرد، انتقال به سینه دلسوختگان مکتب اهل بیت می باشد؛ از همین رو با پرورش شاگردان و طالبان دانش، به نگهداری و صیانت از این میراث گران بها پرداخت. از میان مهم ترین شاگردان وی می تواند به دانشمند بلند آوازه، محمد بن نُعمان معروف به شیخ مفید نام برد که خدمات بسیاری به جهان اسلام ارائه کرد، و آثار به جای مانده از وی حکایت از وسعت معلومات او دارد.

آثار شیخ صدوق:
شیخ صدوق این عالم بزرگ و محدث گران قدر تألیفات با ارزش بسیاری از خود به جا گذاشت. شیخ طوسی در این باره می نویسد: « او سیصد کتاب تألیف کرده است» کتاب های شیخ صدوق همه در نهایت نیکویی و استحکام و در زمینه های متنوعی نوشته شده اند، که این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است. برخی از مهمترین آثار ایشان عبارتند از:
1ـ من لا یحضره الفقیه (دومین کتاب از چهار کتاب روایی معتبر شیعه در زمینه احکام الهی و فقه)
2ـ علل الشرایع (درباره فلسفه احکام و علت تشریع آن ها است)
3ـ کمال الدین و تمام النعمه (درباره اثبات وجود امام زمان و غیبت طولانی آن حضرت از نظر عقلی و نقلی)
4ـ الخصال
5ـ الامالی
6ـ عیون اخبار الرضا و. .....

ابتکارات علمی:
فقها و بزرگان مسلمان، شیخ صدوق را بیشتر با لقب رئیس المحدثین شناخته اند؛ زیرا او در شناخت احادیث، آگاه و در حفظ منابع و جمع آوری آن ها تلاش فراوان می کرده است. شیخ صدوق احادیث را به تناسب موضوعات مختلف دسته بندی و برای هر موضوع، باب جداگانه ای باز می کرد، مانند کتاب من لایحضره الفقیه یا عیون اخبار الرضا یا کتاب های دیگر صدوق که وی در هر یک از آن ها طبق اختلاف موضوعات و مزایا، باب های جداگانه ای گشوده است.

چهار کتاب معتبر شیعه:
برای آشنایی با اسلام ناب محمدی (ص) و شناخت حقایق قرآن ناگزیر به شناخت سنت پیامبر (ص) و اخبار و احادیث امامان معصوم هستیم، از سویی نیز وجود دروغگویان و حدیث سازان و درهم آمیختگی احادیث صحیح و جعلی، این شناخت دقیق را برای مردم مشکل می سازد؛ از این رو سه تن از بزرگان شیعه، کمر همت بسته و اقدام به جمع آوری و نوشتن چهار کتاب روایی ارزشمند کردند. این کتاب ها معروف به «کتب اربعه» و مؤلفان آن ها را «محمد بن ثلاث» می نامند؛ زیرا اسامی هر سه محمد و کنیه هر سه ابو جعفر بوده است.
1ـ اصول کافی، تألیف ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی، دارای 16199 حدیث؛
2ـ من لایحضره الفقیه تألیف ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق شامل 5963 حدیث؛
3ـ تهذیب، تألیف ابوجعفر محمد بن الحسن معروف به شیخ طوسی دارای 13590 حدیث و استبصار که این کتاب نیز تألیف شیخ طوسی است و 5511 حدیث دارد.

عصر حدیث:
عصر صدوق را باید عصر حدیث نامید دوره ای که با حرکت علمی کُلینی آغاز و با تلاش های پیگیر و بی وقفه صدوق ادامه یافت. شیخ کُلینی با این حرکت علمی جدید، مکتب حدیث نگاری اهل بیت (ع) را آغاز کرد و دیگران از جمله شیخ صدوق بنای مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن بنیان نهادند. صدوق برای ادامه راهی که کُلینی در آن قدم نهاده بود سفرهای علمی بسیاری انجام داد و کوشش های بی شماری کرد.

صداقت در گفتار و روایت:
از مسایلی که در علم رجال و شناخت راویان حدیث مطرح و سبب پذیرش حدیث محدثان می شود تصریح دانشمندان این رشته علمی به اطمینان و صداقت راوی است. عالمان دینی چنان اعتمادی بر شیخ صدوق داشته اند که تعبیر به این که ایشان مورد اطمینان است توهین به او گفته اند. شیخ صدوق را صدوق نامیده اند زیرا در نقل حدیث از ائمه (ع) خصوصاً امام صادق و امام باقر (ع) از راه صواب خارج نشده و در فهم آنها به خطا نرفته است.
در کتب فقه و حدیث شیخ صدوق و پدر بزرگوار ایشان علی بن بابویه را صدوقین می گویند اما هرگاه شیخ صدوق گفته می شود منظور پسر محمد بن علی بن بابویه است نه پدر.

شیخ صدوق و غیبت صغری:
یکی از رویدادهای بسیار مهم سیاسی و اجتماعی زمان شیخ صدوق که آثار و عواقب آن دامن گیر بشریت گردید، قطع رابطه ظاهری امت اسلام با امام مسلمانان و فاصله افتادن بین مردم و رهبر معصومشان بود. پس از شهادت امام حسن عسگری در سال 260 ه. غیبت صغرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آغاز گشت و تا سال 329 ه. ادامه داشت در طی این مدت افرادی بین آن حضرت و مردم به عنوان نائبان خاص رابطان امام با مردم بودند. نواب امام در طول غیبت صغری چهار نفر بودند که از سوی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) به این سمت منصوب می شدند. شیخ صدوق در اوائل نیابت سومین نائب، حسین بن روح در حدود سال 305 دیده به جهان گشود؛ بنابراین تا سن 23 سالگی در زمان غیبت صغری می زیسته و دوران نیابت 2 نفر از نواب خاص امام زمان را درک کرده است که این خود از عوامل بسیار موثر در پیشرفت و تکامل علمی و خصوصاً معنوی صدوق بوده و توانسته خود را به بلندترین قله های نورانی علم و معنویت برساند.

شیخ صدوق از دیدگاه علما و بزرگان:
همه علما و فقها بزرگ اسلام با دیده احترام و تعظیم به شیخ صدوق نگریسته اند. عدالت او را تأیید کرده و مقام شامخ او را با عباراتی بلند تصدیق کرده اند. از آن جمله شیخ طوسی در کتاب الفهرست می نویسد: «شیخ صدوق دانشمندی جلیل القدر و حافظ احادیث بود و در علماء قم از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات مانندی نداشت.»
سید بن طاووس می فرماید:«شیخ صدوق کسی است که همه بر علم و عدالت او اتفاق نظر دارند و علامه مجلسی در توصیف صدوق می فرماید:«شیخ صدوق از بزرگترین علمای گذشته است».

هجرت به شهر ری:
شیخ صدوق از کسانی است که برای جمع آوری احادیث امامان معصوم (ع) به مسافرت های بسیار رفته است در این سفرها از استادان بزرگی استفاده کرده و خود نیز به تدریس و بحث می پرداخته است. صدوق برخی از کتاب های خود را در این سفرها تألیف کرده است. از جمله سفرهای شیخ صدوق سفر به شهرهای بخارا، نیشابور، طوس، اصفهان و بغداد بوده است.
صدوق سرانجام به دعوت صاحب بن عباد نخست وزیر دولت آل بویه در زمان رکن الدوله دیلمی و مردم شهر ری، به آن شهر آمده، تشکیل حوزه و کلاس درس داد و به تدریس فقه و احادیث اهل بیت (ع) مشغول گردید.

وفات شیخ صدوق:
سرانجام شیخ صدوق این عالم بزرگوار پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 1381 ه.ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه مردمان در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.
امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و قبر منورش زیارتگاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است.

کرامتی از شیخ صدوق پی از نهصد سال:
در عهد حکومت فتحعلی شاه قاجار در حدود سال 1238 ه. مرقد شریف صدوق که در اراضی ری قرار دارد به دلیل بارندگی های زیاد خراب شده و رخنه ای در آن پیدا می شود، برای تعمیر مرقد اطرافش را می کندند تا به سردابی که مدفن شیخ صدوق بود برخورد می کنند ناگهان بدن شریف صدوق را کاملاً سالم آنچنان که گویا تازه از حمام آمده باشد مشاهده می کنند و اثر خضاب را در انگشتان شریفش می بینند. 20 نفر از بزرگانی که خود شاهد این کرامت بوده اند می توان به میرزا ابوالحسن جلوه، حضرت آیت الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم والد حضرت آیت الله مرعشی نجفی حاج سید محمود مرعشی نام برد.
آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پررهرو.