....اینگونه افراد حتی نسبت به ناموس دیگران نیز حساس میگردند . یعنی وجدانشان اجازه نمیدهد که ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گیرد . ناموس اجتماع ناموس خودشان میشود
علی علیه السلام جمله عجیبی دارد . میفرماید : " « ما زنی غیور قط » " یعنی هرگز یک انسان شریف و غیور زنا نمیکند . نفرموده است : انسان حسود زنا نمیکند ، بلکه فرمود انسان غیور زنا نمیکند . چرا ؟ برای اینکه غیرت یک شرافت انسانی و یک حساسیت انسانی است نسبت به پاکی و طهارت جامعه . انسان غیور همانطور که راضی نمیشود . دامن ناموس خودش آلوده گردد ، راضی نمیشود دامن ناموس اجتماع هم آلوده شود . زیرا غیرت غیر از حسادت است . حسادت یک امر شخصی و فردی و ناشی از یک سلسله عقدههای روحی است ، اما غیرت یک احساس و عاطفه نوع بشری است این خود دلیل است که " غیرت " از خودپرستی ناشی نمیشود ، احساس خاصی است که قانون خلقت برای تحکیم اساس زندگی خانوادگی که یک زندگی طبیعی است نه قراردادی ، ایجاد کرده است
و اما اینکه آیا نظر اسلام درباره حجاب و پوشش احترام گزاردن به حس غیرت مرد است یا نه ؟ جواب اینست که بدون شک اسلام همان فلسفهای که در حس غیرت هست یعنی حفاظت پاکی نسل و عدم اختلاط انساب را منظور نظر دارد . ولی علت حجاب اسلامی منحصر به این نیست . در بخش بعد که تحت عنوان " فلسفه پوشش و حجاب در اسلام " بحث خواهیم کرد ، این مطلب را توضیح خواهیم داد . عادت زنانگی : به عقیده بعضی حجاب و خانه نشینی زن ریشه روانی دارد . زن از ابتدا در خود نسبت به مرد احساس حقارت میکرده است از دو جهت : یکی احساس نقص عضوی نسبت به مرد ، دیگری خونروی ماهانه و حین زایمان و حین ازاله بکارت
اینکه عادت ماهانه نوعی پلیدی و نقص است ، فکری است که از قدیم در میان بشر وجود داشته است و به همین دلیل زنان در ایام عادت مانند یک شیء پلید در گوشهای محبوس بودهاند و از آنها دوری و اجتناب میشده است
شاید به همین علت است که از پیغمبر اکرم درباره این عادت سؤال شد
ولی آیهای که در پاسخ این سؤال نازل شد این نبود که حیض پلیدی است و زن حائض پلید است و با او معاشرت نکنید ، پاسخ رسید که نوعی بیماری تن است و در حین آن بیماری از همخوابگی احتراز کنید ( نه از معاشرت ) : « یسئلونک عن المحیض قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی » « المحیض »( 1 )
یعنی از تو درباره حیض سؤال میکنند . بگو نوعی بیماری است ، بگو نوعی بیماری است ، در حال این بیماری با زنان نزدیکی نکنید . قرآن این حال را فقط نوعی بیماری مانند سایر بیماریها خواند و هرگونه پلیدی را از آن سلب کرد
در " سنن ابوداود " جلد اول صفحه 499 در شأن نزول این آیه مینویسد : " انس بن مالک گفت عادت یهود این بود که همینکه زنی از آنها حائض میشد او را از خانه بیرون میکردند ، نه با او غذا میخوردند و نه از ظرف او آب میآشامیدند و نه با او در یک اتاق میزیستند . لهذا از رسول خدا در این باره سؤال شد و این آیه نازل گشت . رسول خدا از دوری گزیدن از آنها منع کرد و فرمود جز همبستری هیچ ممنوعیت دیگری ندارند "
از نظر اسلام زن حائض حکم یک انسان به اصطلاح " محدث " را یعنی انسان فاقد وضو و غسل را دارد که در آن حال از نماز و روزه محروم است
هر موجب " حدث " نوعی پلیدی است که با " طهارت " یعنی وضو یا غسل مرتفع میگردد . بدین معنی حیض را نیز میتوانیم مانند جنابت ، خواب ، بول و غیره پلیدی بدانیم . ولی این نوع پلیدی اولا اختصاص به زن ندارد و ثانیا با غسل یا وضو مرتفع میگردد
در میان یهودیان و زردشتیان با زن حائض مانند یک شیء پلید رفتار میشده است و این جهت ، هم در زن و هم در مرد این فکر را به وجود آورده که زن موجود پست و پلیدی است ، و مخصوصا خود زن در آن حالت احساس شرم و نقص میکرده خود را مخفی میساخته است
قبلا از ویل دورانت نقل کردهایم که گفت : " پس از داریوش مقام زن مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد . زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند . ولی در مورد زنان دیگر گوشه نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفته رفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگانی اجتماعی ایشان را فرا گرفت "
و هم او میگوید : " نخستین مرتبه که زن حیا و شرم را احساس کرد آن وقت بود که فهمید در هنگام حیض نزدیک شدن او با مرد ممنوع است "
درباره اینکه زن ابتدا در خود احساس نقص میکرده است و سبب شده که همه خود او و هم مرد ، او را موجود پست بشمارد ، سخنان زیادی گفته شده است . خواه آن سخنان درست باشد و خواه نادرست ، با فلسفه اسلام درباره زن و پوشیدگی زن رابطهای ندارد . اسلام نه حیض را موجب پستی و حقارت زن میداند و نه پوشیدگی را به خاطر پستی و حقارت زن عنوان کرده است ، بلکه منظورهای دیگری داشته است ، چنانکه بعدا خواهیم گفت
بالا بردن ارزش
عللی که قبلا ذکر کردیم کم و بیش مورد استفاده مخالفان پوشیدگی زن قرار گرفته است . به عقیده ما یک علت اساسی در کار است که مورد غفلت واقع شده است . به عقیده ما ریشه اجتماعی پدید آمدن حریم و حائل میان زن و مرد را در میل به ریاضت ، یا میل مرد به استثمار زن ، یا حسادت مرد ، یا عدم امنیت اجتماعی ، یا عادت زنانگی نباید جستجو کرد و لااقل باید کمتر در اینها جستجو کرد . ریشه این پدیده را در یک تدبیر ماهرانه غریزی خود زن باید جستجو کرد
به طور کلی بحثی است درباره ریشه اخلاق جنسی زن از قبیل حیا و عفاف ، و از آنجمله است تمایل به ستر و پوشش خود از مرد . در اینجا نظریاتی ابراز شده است
دقیقترین آنها اینست که حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است . زن با هوش فطری و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمیتواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده زور با زوی مرد بر نمیآید ، و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب ، و زن را مظهر معشوقیت و مظلومیت قرار داده است . در طبیعت ، جنس نر گیرنده و دنبال کننده آفریده شده است . به قول ویل دورانت : " آداب جفتجوئی عبارت است از حمله برای تصرف در مردان ، و عقب نشینی برای دلیری و فریبندگی در زنان . . . مرد طبعا جنگی و حیوان شکاری است ، عملش مثبت و تهاجمی است . زن برای مرد همچون جائزهای است که باید آنرا برباید "
وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور که متوسل به زیور و خودآرائی و تجمل شد که از آن راه مرد تصاحب کند ، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز شد . دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد
ویل دورانت میگوید : " حیا امر غریزی نیست بلکه اکتسابی است . زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند "
ویل دورانت میگوید : " خودداری از انبساط ، و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است . اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح میکردند توجه ما به آن جلب میشد ولی رغبت و قصد به ندرت تحریک میگردید . مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی آنکه بداند حس میکند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر میدهد "
مولوی ، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان مثلی بسیار عالی در این زمینه میآورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد میگوید :
زین للناس حق آراسته است
زانچه حق آراست چون تانند رست
چون پی یسکن الیهاش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود ، وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
آنکه عالم مست گفتارش بدی
کلمینی یا حمیرا میزدی
آنگاه راجع به تأثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف میآورد : آنها را به آب و آتش تشبیه میکند ، میگوید مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه میکند و آنرا خاموش میسازد ، اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند ، آنوقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار میدهد ، اندک اندک او را گرم میکند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود میآورد ، تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار میسازد . میگوید :
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در " حجیب "
چونکه دیگی حایل آمد آن دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور میرود ، در عمق روح خویش از ابتذال زن و از تسلیم و رایگانی او متنفر است . مرد همیشه عزت و استغناء و بی اعتنائی زن را نسبت به خود ستوده است
ابن العفیف میگوید :
تبدی النفار دلالا و هی آنسه
یا حسن معنی الرضا فی صوره الغضب
نظامی میگوید :
چه خوش نازی است ناز خوبرویان
زدیده رانده را از دیده جویان
به طور کلی رابطهای است میان دست نارسی و فراق از یک طرف و عشق و سوز و گرانبهائی از طرف دیگر ، همچنانکه رابطهای است میان عشق و سوز از یک طرف و میان هنر و زیبائی از طرف دیگر ، یعنی عشق در زمینه فراقها و دست نارسیها میشکفد و هنر و زیبائی در زمینه عشق رشد و نمو مییابد
برتراند راسل میگوید : " از لحاظ هنر مایه تأسف است که به آسانی به زنان بتوان دست یافت و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد بدون آنکه غیر ممکن گردد "
هم او میگوید : " در جائی که اخلاقیات کاملا آزاد باشد ، انسانی که بالقوه ممکن است عشق شاعرانهای داشته باشد عملا بر اثر موفقیتهای متوالی به واسطه جاذبه شخصی خود ، ندرتا نیازی به توسل به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت "
ویل دورانت در لذات فلسفه میگوید : " آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانبها میگردد . زیبائی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء ، ضعیف و با منع و جلوگیری ، قوی میگردد "
از همه عجیبتر سخنی است که یکی از مجلات زنانه از آلفرد هیچکاک - که به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازی خود درباره زنان تجارب فراوان دارد - نقل میکند . او میگوید : " من معتقدم که زن هم باید مثل فیلمی پرهیجان و پرآنتریک باشد ، بدین معنی که ماهیت خود را کمتر نشان دهد و برای کشف خود مرد را به نیروی تخیل و تصور زیادتری وادارد . باید زنان پیوسته بر همین شیوه رفتار کنند یعنی کمتر ماهیت خود را نشان دهند و بگذارند مرد برای کشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد "
ایضا همان مجله در شماره دیگری از همین شخص چنین نقل میکند : " زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندی که به کار میبردند خود بخود جذاب مینمودند و همین مسأله جاذبه نیرومندی بدانها میداد ، اما به تدریج با تلاشی که زنان این کشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان میدهند حجاب و پوششی که دیروز بر زن شرقی کشیده شده بود از میان میرود و همراه آن از جاذبه جنسی او هم کاسته میشود "
میگویند : " مشتاقی است مایه مهجوری " . این صحیح است اما عکس آن هم صحیح است که : " مهجوری است مایه مشتاقی " . امروز یکی از خعهایی که در دنیای اروپا و امریکا وجود دارد خع عشق است . در کلمات دانشمندان اروپائی زیاد این نکته به چشم میخورد که اولین قربانی آزادی و بیبند و باری امروز زنان و مردان ، عشق و شور و احساسات بسیار شدید و عالی است . در جهان امروز هرگز عشقهائی از نوع عشقهای شرقی از قبیل عشقهای مجنون و لیلی ، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمیکند
نمیخواهم به جنبه تاریخی قصه مجنون و لیلی ، و خسرو و شیرین تکیه کرده باشم ، ولی این قصههای بیان کننده واقعیاتی است که در اجتماعات شرقی وجود داشته است
از این داستانها میتوان فهمید که زن بر اثر دور نگهداشتن خود از دسترسی مرد تا کجا پایه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است ؟ قطعا درک زن این حقیقت را در تمایل او به پوشش بدن خود و مخفی کردن خود به صورت یک راز تأثیر فراوان داشته است